طلبه شهید:علیرضا کیفر استان: اصفهان شهرستان:شهرضا زنده است هر که کشته شود در منای دوست بیگانه نیست آنکه شود آشنای دوست بر لــوح دهـر، زنـده جاوید می شـود آن کس که عاشقانه بمیرد برای دوست هر چند واژه ها، از ترسیم عظمت روح شهید ناتوان است،هر چند نمی توان تعالیِ روانِ به خدا پیوستگان را نشان داد، اما جز این واژههای محدود چه چیزی در اختیار ماست تا از شهید و شهادت بگوییم و بنویسیم؟ باری، سخن از «شهید علیرضا کیفر» است. او که وصالش به حضرت دلدار، تازه آغاز دفتر است. شهادت پر کشیدن در فضای معنوی قرب الهی است و شهید علیرضا کیفر به این بقا و قرب و جاودانگی رسید. او رفت، ولی در خاطرة یاران، آشنایان، همسنگران و همدرسانش، قصههای بلند خلوص و ایثار را به یادگار گذاشت. در بیست و نهمین روز از اسفند سال 1349 در خانواده ای مذهبی و ساده در خرمشهر دیده به جهان گشود. پدرش کارگری ساده و زحمتکش بود که با دستان پینه بسته روزی حلال به خانه می آورد و در تربیت دینی و اسلامی علیرضا تلاش می کرد. در پنج سالگی به همراه خانواده از خرمشهر به شهرضا رفت و با سپری شدن ایام کودکی قدم به مدرسه گذاشت. تحصیلات ابتدایی را در یکی از مدارس شهرضا با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس وارد مدرسه راهنمایی شد و تا اتمام مقطع راهنمایی به تحصیلاتش ادامه داد. در همان ایام طبع بلند، روح عاشق و شوق درونی او، دنبال گمشده ای می گشت. تشنة علوم و معارفی شد که او را به گمشده اش نزدیک کند. آری، او در دام عشق یوسف فاطمه(سلام الله علیها) گرفتار شد و قدم در وادی حوزه علمیه نهاد، زیرا فقط در آنجا می توانست تشنگی اش را با قدح عشق سیراب کند. دروس حوزوی را در مدرسةعلمیه امام حسین(علیه السلام) شهرضا آغاز کرد و تا اتمام مقدمات حوزوی در آن مدرسه به تحصیل علوم پرداخت. علیرضا در ایام مبارزات علیه رژیم طاغوت با آنکه کودکی بیش نبود ولی به همراه برادر شهیدش (عبد الکریم) در راهپیماییها و پخش اعلامیه ها شرکت فعال داشت. با شروع جنگ تحمیلی از جانب کربلا ندایی جانش را به شور شیدایی واداشت و آن ندای «هل من ناصر»ی بود که از لبان پیر جماران به گوش میرسید. او با قافلة عشق به وادی مقدس جبهه گام نهاد و چنان ایستادگی کرد که سرو در مقابلش خجل گشت. سرانجام با آن حالات معنوی و وصف ناپذیر بعد از یورش مردانه ای که بر سپاه خصم برد، در 2/10/13656 در منطقةآبادان شهادت را که بالاترین آرزو و نیتّش بود، در آغوش کشید و میهمان مولا و معشوق خود حضرت ابا عبد الله الحسین(علیه السلام) شد. پیکر غرق به خونش را در 17/10/1365 پس از تشییع با شکوه در گلزار شهدای شهرضا به خاک سپردند. «روحش شاد و یادش در محفل ملکوتیان زنده باد»
بسم الله الرحمن الرحیم «طلبة شهید:علیرضا کیفر» «الذین آمنوا و هاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون»(توبه/20) پس از شهادت به وحدانیت خداوند و درود بر مبلغین رسالتش خصوصا حضرت خاتم الانبیاء «محمد مصطفی» –صلی الله علیه و آله- و ائمه معصومین -علیه السلام- و درود و سلام بر دوازدهمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت بقیه الله الاعظم -روحی و ارواح العالمین له الفداء- و با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و درود بیکران به همة شهیدان راه حق و آزادی. من با آگاهی کامل وعشق و علاقه به اسلام و لبیک به پیام حضرت امام و برای خدا و با نیتی خالص به سوی جبهه شتافتم و ثابت میکنم تا آخرین قطرة خون خود از انقلاب اسلامی و رهبرم حمایت می نمایم و هدف و مقصودم راهی است که توسط پیامبر اکرم –صلی الله علیه و آله- و امامان معصوم –علیهم السلام- نشان داده شد و عشقی جز شهادت در راه حق ندارم. خداوندا! امیدم به توست و غیر از تو پناهگاهی ندارم. هر چند بندهای معصیت کارم و بار گناهانم بر دوش سنگینی میکند ولی از درگاه لطف و کرمت نا امید نیستم و به فضل و کرمت چشم دوخته ام. از پدر و مادرم تشکر میکنم به خاطر زحماتی که برایم کشیدید و ناملایماتی که در راه بزرگ کردن من متحمل شدید از شما حلالیت میطلبم و استدعا دارم همچنانکه در شهادت برادرم عبدالکریم صبور بودید در فقدان من نیز صابر و شاکر باشید، خط امام را پیروی کنید و با ضد انقلاب و منافق و صدامیان مبارزه کنید، به درستی که جهاد دری از درهای بهشت است. سنگر مساجد را رها نکنید و در نماز دشمن شکن جمعه فعالانه شرکت نمایید که شرکت شما دوستان اسلام را شاد و دشمنان اسلام را ذلیل می کند. به دوستان و همشهریانم توصیه می کنم که جبهه را پر کنند و نفاق و پراکندگی و شایعه پراکنی را کنار بگذارند، با یکدیگر متحد باشند و روحانیون را که علمدار نهضت بودهاند یاری کنند. (خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار)